41.5 حکایت روباه و خر قسمت پنجم, بردن روبه خر را پیش شیر

تفسیر قسمت   پنجم :

از مثنوی معنوی در چهار  قسمت قبل داستانی را آغاز کرده بود با الهام از دو نظر مخالف یکی توکل بدون کار و دیگری کار بدون توکل. برای بیان این نکات صحنه ای تشکیل داد و بازی کنانی در این صحنه آفرید که با هم مناظره میکردند و مولانا سخن بر زبان آنها میگذاشت و از تمام نظریه ها، عقاید، گفتارها، خوانده ها و شنیده ها که در ذهن مولانا در باره اینگونه مسائل بود و در ذهن مولانا انباشته شده بود همه را در جای مناسب بزبان این دو مذاکره کننده گذاشت. بازیگران این صحنه شیر بودند و روباه و خر. قبلا گفته شده بود که روباه از طرف شیر مأموریت داشت که خری را پیدا کند و برای خوراک شیر نزد او ببرد. روباه اینقدر بگوش خر خواند و خواند تا بلاخره این خر ساده لوح را راضی کرد که دو نفری بآن بیشه بروند. حالا شروع میکنیم به تفسیر اشعار این قسمت:

2564    چون که از کوهَش بسوی مَرج بُرد        تـا کند شیرش به حمله خُورد و مُرد

2565    دور بود از شیر و, آن شـیراز نَبرد        تـا به نـزدیـک آمـدن صـبری نکـرد

کلمه چون که یعنی وقتیکه. از کوهش یعنی بکوه او را. مرج بمعنای مرغزار و بیشه است. شیرش یعنی شیر او را. خورد و مُرد یک اصطلاحی ایست که مولانا خودش میگوید و در جائی دیگر نمی بینید و یعنی ما ها میگوئیم له و لورده کردن. در بیت دوم شیر در جائی آرامیده بود و تکان نمیتوانست که بخورد چونکه از آن نبردی که با فیل کرده بود زخمی بود و نمیتوانست از جای خودش بلند بشود ولی آن شیر از حرص غذا و از نبردیکه در درونش بود صبر نکرد که خر کاملا نزدیک بیاید و بعد باو حمله کند. و خر هنوز نیامده خواست باو

حمله کند

2566    گُـنـبدی کرد از بـلـنـدی شـیـرِ هـول        خـود نـبـودش قـوّت  و امکان حَـول

گنبدی کردن هم یک اصطلاحی هست که جانورانیکه از خانواده شیر هستند این حالت را برای خودشان میگیرند. مثلا گربه از خانواده شیر است و وقتیکه بخواهد شکار بکند دوتا پاهایش را بهم نزدیک میکند و پشتش مثل گنبد میشود. بعد دست و پایش را از هم باز میکند و خیز میگیرد بسوی شکار. این اصطلاح را میگویند گنبدی کردن. یعنی خیز گرفتن برای جستن روی شکار. هولیکه در آخر مصراع اول آمده یعنی بیم و ترس و حولیکه در انتهای مصراع دوم آمده یعنی حرکت. این شیریکه بسیار گرسنه بود و با گرسنگی خودش در نبرد بود و آن شیریکه ترس آور بود و هولناک و ترسناک بود, اصلا هیچ قوتی نداشت و یارا و توانائی حرکت هم نداشت. بنا بر این صبر نکرد که خر کاملا به نزدیکش بیاید و بهر ترتیبی که بود و با زحمت زیاد جستن کرد بطرف این خر.

2567    خر زدورش دید و برگشت و گریـز        تـا بـزیـر  کـوه  تـازان , نعـل  ریـز

خر این وضعی که برایش پیش آمده بود دید و بسیار ترسید لذا فوری بر گشت از بلندی به پائین بگریز. پا به گریختن شتافت و آنقدر شتابان میرفت که خیلی سریع از این کوه به پائین آن رسید. آنقدر با شتاب و سرعت بطرف پائین میرفت نزدیک بود نعلهایش بیرون بریزد. این گونه شتاب را میگفتند نعل ریز. یعنی میخ از نعل بیرون میآید و نعل او میریزد.

2568    گـفـت روبـه  شـیـر را: ای شـاه مـا        چـون نکـردی صـبـر در وقـتِ وَغــا

معروف هست که شیر شاه وهوش است یعنی شاه حیوانات وحشی است. روباه دارد خطاب باو میکند و میگوید ای شاه ما, تو چرا صبر نکردی وقت جنگ کردن. وُغا یعنی جنگ.

2569    تـا بـه نـزدیـک  تـو آیــد آن غــوی         تـا بانـدک حـملـه  ای غـالـب  شـوی

غـوی یعنی گول خورده. روباه گفت تو چرا صبر نکردی. این خری که من باین زحمت گول زده بودم و فریب داده بودم تو فرارش دادی. تو باید صبر میکردی تا نزدیک تو می آمد و آنوقت باو حمله میکردی و با یک حمله کوچکی بر او غالب میشدی چون آن خر کاری نمیتوانست بکند.

2570    مکرِ شیطان است تعجیل و شـتاب         لطف رحمان اسـت صـبـر و احتسـاب

رحمان خداوند است. احتساب یعنی حساب کردن ول در اینجا یعنی حساب گری. خُب می

بینید که روباه هر حرفی را که میزند درست است. عجله نباید کرد. عجله کار شیطان است. آن صبر و آرامش و حسابگری دستور و کار خداوند است و تو چرا اینکار را نکردی. مولانا شیوه ای دارد که در بسیاری از داستانها حرفهای کاملا درست را بزبان شخصیت های منفی میگذارد. مثلا روباه در اینجا یک شخصیّت منفی دارد چون قصدش گول زدن است ولی حرف درست را بر زبان این روباه میگذارد که این خوب بتواند کار فریبش را انجام بدهد.

2571    دُوربود و حـمله را دیـد و گریخت        ضعف تو ظاهر شد و آب تو  ریخت

ضعف تو ظاهر شد یعنی این خر ضعف تو را دریافت و آبروی تو هم رفت. آبِ تو ریخت یعنی آبروی تو رفت. اینها را دارد برای شیر که پادشاه خودش هست دارد میگوید و باز هم حرفهایش درست است.

2572    گـفـت من پنداشـتم بـرجاسـت زور        تـا بـدیـن حــد مـی نـدانـســتـم  فُـتـور

شیر گفت من فکر میکردم که زورم سر جای خودش است و تا این اندازه فتور و سستی را در خودم نمیدیدم. فُتور بمعنی سستی است. چون آنچنان زخم برداشته بود و مریض شده بود که اصلا سست شده بود که فتور شده بود. میگفت من فکر نمیکردم و فکر میکردم من همان شیر اولیه هستم.

2573    نیز جـوع و حاجـتـم از حَد گذشت        صـبـر و عـقلم از تـجـوّع یـاوه گشت

جوع بمعنای گرسنگیست در مصراع اول. در مصراع دوم تجوع  از همین خانواده است یعنی گرسنه بودن. حاجتم یعنی نیازم به غذا از حد گذشت. صبر و عقلم یعنی تحمل و شکیبائی و صبر و عقلم از گرسنگی یاوه گشت یعنی بیهوده گشت.

2574    گـر تـوانــی بـار دیـگــر از خِــرد        بــاز  آوردن   مر  او  را   مُـسـتـرد

2575    مِـنـت  بـسیـار  دارم  از  تـو مــن        جـهـد کـن بـاشـد بـیـاریّ اش بـه فـن

شیر دارد باین روباه التماس میکند. در مصراع دوم بیت اول، باز آوردن یعنی برگرداندن . مسترد هم همین معنی را میدهد. مسترد داشتن یعنی بر گرداندن. آن خر را برگردان که باینجا باز بیاید. در بیت دوم میگوید منت بسیار دارم یعنی از تو تشکر فراوان میکنم. سعی کن. باشد یعنی شاید و یا بلکه. بیاری اش بفن یعنی دوباره او را با مکر و حیله بیاوری.

2576    گـفــت : آری گـر خـدا یـاری دهــد        بـر دلِ او از عَــما  مـهـری نــهــد

2577    پس فراموشش شود هَـولی که دید        از خـریّ او  نـبـاشـد  ایـن   بـعــیــد

روباه گفت من اینکار را میکنم اگر که خداوند من را یاری کند. از عَما یعنی کوری و نا بینائی یعنی او را کور دل کند و بر دل او مهری بگذارد. یعنی که یک حجابی و یک پرده ای روی چشم دلش را بگیرد که آن چیزیکه دیده و ترسیده بیادش نیاید. خدا بمن کمک کند. در بیت دوم میگوید پس فراموشش شود آن ترسی که دید و از ساده دلی و ساده لوحی او این کار بعید نیست. مولانا اصلا هدفش بیان کردن آدمهای ساده لوح است. آدمهای ساده لوح خیلی زود گول میخورند. ساده لوحی آنها بعید نیست که گول بخورند آنهم وقتیکه در برابر مکارانِ روباه صفت و روبا صیرت قرار بگیرند که اینها خداوند فریب هستند. از یک طرف ساده لوحی فراوان و از طرف دیگر فریب فراوان.

2578    لـیـک چون آرم مر او را بـر متاز       تا به  بـادش  ندهی  از تـعجـیـل بـاز

گفت من سعی میکنم دوباره فریبش بدهم و بیارمش اما یک شرط دارد. شرطش اینست که وقتی او را آوردم بر او دوباره متاز. یعنی دوباره بر او یورش نبر و تازیدن مکن و صبر کن. تا او را دیدی تازیدن بر او مکن. تا دوباره او را از دست ندهی. نَدهی یعنی ندهی. از عجله ای که میکنی او را از دست ندهی مواظب باش.

2579    گـفـت آری تـجربه کـردم کـه مـن         سخت رنـجورم , مُخلخَل گـشـته تـن

شیر گفت بـلـه راست میگوئی من یک بار تجربه کردم و دوباره این خطا را نمیکنم. من سخت رنجور و نا توان هستم و بدنم سوراخ سوراخ است. مخلخل یعنی سوراخ سوراخ. شما مثلا میگوئید که این خلل و فرج دارد یعنی سوراخ سوراخ است. آن فیلی که با او جنگیده بود بدنش را شکسته بسته کرده بود.

2580    تا بـنـزدیکـم  نـیـایـد  خـَر  تمام        من  نـجنبم ، خـفـته  باشم  در قوام

تا این خر کاملا به نزدیک من نیاید (تمام یعنی کاملا) من با آرامش خفته باشم یعنی بی حرکت خفته باشم. گفت ای روباه خیالت راحت باشد. من یکبار تجربه کردم و زیانش را دیدم و دیگر خسته شدم.من خودم را بخواب بودن میزنم و نشان میدهم که سخت درآرامش خواب هستم. تا نزدیکم که آمد آنوقت باو حمله میکنم. جالب اینست که این کاری که شیر دارد میکند، دارد او هم فریبکار میشود. برای اینکه این شیر هم قرار است که خودش را

بخواب بزند در حالیکه خواب نیست

. میگوید برای اینکه آن خر را گول بزنم خودم را بخواب میزنم که او خیال کند که من خفته ام. آیا تعجب آور نیست که این شیر هم مثل روباه، روباه صفت و مکار بشود؟ مولانا در جائی دیگر میگوید:

              آنکه شیران را کند روبه مزاج        احتیاج است احتیاج است احتیاج

این گرسنگی و احتیاج بغذاست که این شیر را و این پادشاه وحوش را روبه مزاج کرد. باز پیام مولانا اینست که کسانیکه میخواهند گول بزنند و فریب بدهند. ممکن است اول که بشما میرسند آدمها خیلی رنجور و نزاری نباشند و بر عکس ممکن است مثل یک شیری باشند و با خودتان نگوئید که این آدم با این قدرتش اصلا گول زدن ندارد. چرا یک شیر هم میتواند گول بزند. یعنی بایستی کاملا در زندگی پیرامون خودتان را بنگرید و در جامعه ما همیشه بوده و هست و خواهد بود و ساده دلان هم هستند. ساده دلان بیشتر از کسانی هستند که ساده دل نیستند در مقابلش هم فریب کاران بیشتر از آنهائی هستند که فریبکار نیستند و بنا بر این همیشه این نبرد هست.

2581    رفـت روبه گـفـت ای شه هـمـتـی        تـا بـپـوشــد  عـقـل  او  را غـفـلـتــی

این شهی که اینجا دارد میگوید با آن شهی که در بیت پنجم گفت کاملا با هم فرق میکند. در بیت پنجم به شیر گفت ای شاه چرا عجله کردی ولی اینجا به شیطان میگوید زیرا شیطان شاه روباه است و روباه مرید شیطان است. اصطلاحی هست که کسانیکه مرشد دارند ومرید مرشدشان هستند به مرشدشان میگویند هِمَتی بده. همت دو معنی دارد, یک وقت شخصی میگوید همت کن و آن کار را انجام بده یعنی کوشش کن و سعی کن. یک وقتی هست که مرید به مراد خودش میگوید که آن تمرکزو توجه باطنی بده بمن. این را میگویند همت دادن و من از تو همتی میخواهم. روباه گفت ای شیطان یک توجه باطنی بمن بکن که من موفق بشوم تا عقل این خر را غفلتی بپوشانم یعنی در اینجا عقلش فراموشی بگیرد و از یاد ببرد که چقدر ترسناک بود وقتی شیر را از دور مشاهده کرده بود. ای شیطان ای شاه من بمن کمک کن.

2582    تـوبه ها کرده ست خـر با کردگار       گـه نـگــردد غـرّهِ  هــر  نـا  بــکــار

کردگار خداوند است. غِرّه یعنی فریب خورده، کلمه مغرور هم از همین کلمه هست. آدمی که مغرور هست دارد خودش را فریب میزند و برای همین است که آدم مغرور خیلی در معرض خطر است و خیلی زود اشتباه میکند و گمراه میشود. غرور چیز بدی هست. یک پهلوانیکه در کُشتی گرفتن همه را مغلوب کرده باشد، اگر غرور او را بگیرد ایندفعه شکست میخورد. برای اینکه میگوید من دیگر تمرین لازم ندارم و من اینقدر قوی هستم و من قوی ترین مرد دنیا هستم بلندش میکنم و او را بزمین میکوبم ولی این دفعه دیگر نمیتواند.حالا این غرورش او را شکست میدهد. که نگردد غِرّه هر نابکار یعنی تا فریب هر نابکاری را نخورد.

2583     توبه هـا اش را بفن بـر هـم زنیم        مـا عـدویِ عـهـد و عـقـل  روشـنـیـم

درست است که اینها را در قصه میگوید ولی قرار شد که ما کاری به قصه نداشته باشیم و پیامها را دقت کنیم و بیرون بکشیم. مولانا دارد بما درس میدهد سراپا در مثنوی درس زندگیست. این خر با خدای خودش توبه کرده دیگه گول نخورد. ای شیطان من و تو دست بدست هم میدهیم و توبه هایش را به فن یعنی با مکر و حیله در هم میشکنیم. در مصراع دوم میگوید برای اینکه ما(من و تو) دشمن عقل حقیقت جوی و عهد و پیمان با حقیقت بستن و روشن یعنی صاف و شفاف هستیم. اگر که این خر ساده لوح هر گونه توبه ای را هم کرده باشد و عهدی با خدای خودش بسته باشد که گول نخورد, من و تو که دست بیکی کنیم همه اینها را بهم میزنیم. این کار از ما ساخته هست. این توجهی هست که مولانا دارد بما انسانها میدهد. در محیط پیرامون ما شیطان صفتان فراوانند و در دل ما هم شیطان هست. این شیطان در دل خود ماست و آن خواهشهای ناروای دل ماست.روبه صفتان فریبکار از خارج و این شیطان فریبکار از داخل. این شیطان وسوسه گر که وسوسه میکند ما را به زشتی ها از درون ما و هرچه هم که توبه کرده باشیم دوباره توبه خودمان را میشکنیم. پس ما باید که نه تنها روبه صفتان را بشناسیم بلکه باید این شیطان را هم از درون خودمان خارج کنیم و گول وسوسه های زیان آور خطا انگیز دل خودمان را نخوریم.

2584    کـله خـر گـوی  فـرزنـدان ماست        فـکـرتـش بـازیـچـه  دسـتـانِ  مـاسـت

روباه دارد به مرشدش که شیطان است  میگوید. میگوید این کله خر گوی بازی فرزندان ماست. این خر ساده لوح کیست که گول ما را نخورد، هر جوری هم که شده ما گولش خواهیم زد. وقتیکه میگوید کله او گوی فرزند های ماست یعنی نه تنها خودش بازیچه دست ماست بلکه بازیچه دست فرزندهای ماست و فرزندهای ما با کله او بازی میکنند. دستان در مصراع دوم دو تا معنی دارد و هردو معنی در اینجا صدق میکند. یکی دستان یعنی دوتا دست. یکی هم دستان بمعنی حیله و مکر. این ساده لوح گرفتار و اسیر این دستان فریبکار ما و حیله و فن ما هستش و نمیتواند فرار بکند. فکرتش یعنی فکرش و اندیشه اش نه فقط بازیچه مغزهای ماست بلکه بازیچه فرزندان ما هم هست. با مکر و حیله خودمان آنها را گول میزنیم و به بازی میگیریم. نه تنها که ما شیطان هستیم شیطانکها هم او را به بازی میگیرند. اگر که ما شیطان هستیم شیطانکها هم فرزندان ما هستند. پاکسازی آنها کار آسانی نیست. حالا این حرفها را که روباه دارد به شیطان میزند خودستائیست و میگوید ما اینقدر قدرتمند هستیم و بلاخره او را گول میزنیم. شیوه مولانا اینست که کاه معنی فکر عالی را بر زبان شخصیّتهای منفی میگذارد و گاه هم اینطور نیست و بر عکسش هست و اندیشه های منفی را بر زبان آنها میگذارد. هر کجا لازم میداند که این شخصیّتها متظاهر بودن خودشان را بیشتر نشان بدهند آنوقت حرفهای درست بزبان آنها میگذارد تا اینها تظاهرشان بیشتر روشن شود. مثلا روباه دشمن عقل است و در باره عقل اینگونه سخن میگوید: میگوید من وتو ای شیطان دشمن عقلیم و عقل او را از کار باز میداریم. در حالیکه این عقلی که میگوید عقل جزئی هست که دارد میگوید و عقل کل نیست. عقلی که از خداوند بخشش شده باشد نیست. بیشتر ما ها عقلمان عقل جزئیست که عقل حسابگرمان است. عقل حسابگرمان اینست که چه بکنیم که در این دنیا موفق تر باشیم و چه بکنیم که پول بیشتر بدست بیاوریم و رقیب خودمان را در معامله بزمین بزنیم. این عقل حساب گر سود جوی ماست و یا مختصر تر این عقل معاش ماست. اما یک وقتی هم هست که عقل بخشش خداوند است. آن عقل کل است. عقل جزئی فقط دنیا را درک میکند. این عقل از کجا آمده؟ ما آن را از محیطمان گرفته ایم. دیدیم آن یکی دروغ میگوید و موفق است، میگوئیم ما هم دروغ میگوئیم و ما هم موفق میشویم. آن یکی دیگر در کارش تقلب کرده و ما هم تقلب میکنیم و مثل او موفق میشویم. ما این نوع عقل را کسب کرده ایم و فقط در دنیای مادی کار میکند ولی عقل کلی وقتی متولد میشود با او میآید. آنطور نیست که از محیطش کسب کرده باشد هرچه محیطش خراب باشد او عقل خودش را دارد و تحت تأثیر این عقل جزئی باین آسانیها واقع نمیشود. خیال نکنید که خداوند به بعضیها عقل کل میدهد و به بعضیها نمیدهد. او بهمه ما میدهد ولی بسیاری از ما هستیم که پرده روی عقلمان میاندازیم. چه کسی و یا چیزی پرده روی عقل کل ما میاندازد؟ همان خواهشهای دل و آن وسوسه های نا بجای دلمان است. خداوند نمیخواهد تبعیض قائل بشود بین این بنده اش و آن بنده اش. این ما هستیم که داریم این کار را میکنیم. این ما هستیم که این بخشش بسیار با ارزش را بیکار میکنیم و این عقل را از کار میاندازیم. حالا مولانا این حرفها را که میزند از این بیت به بعد مسائلی را مطرح میکند که از داستان خارج است و دارد با شیطان و روباه صحبت میکند.

2585    عـقــل کآن بـاشد ز دَورانِ زُحـل        پــیش  عـقـل  کــل  ندارد   آن مـحـل

عقل کان یعنی عقل که آن باشد. ز دوران رُحل دوران یعنی گردش. زُحل یا ساترن یکی از سیارات منظوه شمسی است. در فارسی آن را کیوان میگویند. این زُحل هفتصد برابر حجم زمین ماست و تعداد ماه های آن هم از زمین بیشتر است. این ستاره زُحل خصوصسّیاتی  دارد. کلمه زُحل در زبان عربی یعنی دور شد. این زُحل دور ترین سیاره است نسبت بخورشید در منظومه شمسی و بهمین دلیل عربها اسمش را زُحل گذلشتند. پیشینیان تصور میکردند هر کس که در زمان طلوع زُحل متولد بشود خیلی عقل پیدا میکند. پس این آدم عقلش از گردش زُحل هست. میگوید این عقل بدرد نمیخورد و وقتیکه عقل او عقلی باشد که زُحل باو داده باشد این عقل هیچ ارزشی ندارد در برابر آن عقل کل که داده خداوند است هیچ محل و مقام و ارزشی ندارد

2586    از عـطارِد وز  زُحَل دانا شـد او        مــا  زِ دادِ  کــر دگــار  لـطـف  خُــو

هنوز هم هستند در این محیط ما کسانیکه بسیار عقیده باین سیارات در رابطه با تولد انسان دارند. هنوز هم در این قرن بیست و یکم نمیتوانند این اندیشه هایشان را رها کنند. این سیارات یک مشت خاک هستند تو از این مشت خاک چه انتظاری داری؟ باید یک مقدار بیاندیشیم و فکر بکنیم که در چه زمانی هستیم. آیا ما میخواهیم در قرن بیست و یکم زندگی بکنیم ولی اندیشه های سه هزار و یا چهار هزار سال پیش را داشته باشیم؟ آیا این شایسته است؟ خیر این شایسته نیست. میگوید این عقلی که ساده دلان دارند بنظر میرسد که از این سیارات گرفته اند ولی ما عقلمان اینطور نیست و عقلمان از خداست. عطارد یکی دیگر از این سیاره هاست. عطارد را پیشینیان سیاره سخنوری و کتابت میدانستند یعنی نویسندگی. اگر یک کسی میخواست سخنور باشد و یا نویسنده باشد باید عقل خوبی داشته باشد. آنها تصور میکردند که اگر در موقع تولد شان عُطارد طلوع کرده باشد، حالا این آدم نویسنده خوبی یا سخنران خیلی خوبی خواهد شد. مولانا میگوید اینها اندیشه شان از مشتی خاک گرفته میشود. ای شیطان مثل من و تو نیستند که عقلمان دهش خداوندیست. ما میتوانیم همه کاری بکنیم. این خر ساده لوح گازر هم دوباره میتوانیم گول بزنیم و او را خوراک پادشاهمن شیر بکنیم. درست است که این ساده لوح تجربه کرده , ما تجربه اش را در هم میشکنیم.

2589    تـجـربه گر دارد او  با این هـمـه        بشکند  صــد تــجـربــه زیـن  دَمدَمَـه

دَمدَمه یعنی حیله و افسون و افسونگری. این خر گازر یک مرتبه گول ما را خورد و آورد یمش و تا شیر را دید فرار کرد. تجربه دارد ولی من وتو با مکر و حیله پیش میرویم. روباه میگوید که با حیله و افسون خودمان تجربه اش را درهم میشکنیم. پیام مولانا اینست که اگر دانشمند هستی و درس خوانده ای و در هر مقامی هستی کاملا در سطح علم و دانش هستی و تجربه ای داری  همه اینها درست ولی نگو که نمیتواند که تو را فریب بدهد.  باز هم من توانائی دارم که فریبت بخورم. دَمدَمه آنها بیشتر از تجربه توست. یعنی افسونگری آنها شدتش بیشتر است. همه اینها هشدار است. هشداریست که مولانا پشت سر هم دارد میدهد. با خودت میگوئی من را که دیگر نمیتواند گول بزند. من که اینهمه درس خواندهام و باندازه یک کتابخانه  کتاب خوانده ام و این همه تجربه آموختم و حالا این فریبکاران میخواهند من را گول بزنند؟ داری خودت را گول میزنی.

2590    بُو که تـوبه بشکـنـد آن سـست خُو        در رسـد شــومـیِ اشـکسـتـش درو

بوکه یعنی شاید که، امکان دارد که، باشد که، همه اینها معنی میدهد. توبه بشکند یعنی این توبه ای که کرده توبه اش شکسته شود. سُست خو یعنی این آدم سُست اراده، ساده لوح. خو یعنی عادت و رفتار. هرچه هم که تجربه داشته باشد سُست نهاد است. خیلی زود گول میخورد و توبه را زود میشکند. در سابق میگفتند اگر توبه کردی مواظب باش که نوبه ات را نشکنی و اگر شکستی تو دچار نحسی میشوی و دچار نحسی و بد بختی این توبه شکستنت خواهی شد و حالا دیگر بهتر و بهتر میتوانیم او را گول بزنیم. تا اینجا داستان بدرازا کشیده و خر بیشتر نشان میدهد که از این گفتگو خسته شده ولی این روباه مکار ول کن نیست و ادامه میدهد برای اینکه روباه هدف سؤ و نیت بد دارد. اینقدر میگوید و میگوید تا دوباره خر را بکشد بآنجا. مولانا میخواهد بگوید که ببین ساده لوحی یعنی چی. این داستان ادامه دارد.

Loading