تفسیر قسمتِ دوم داستان خر:
مولانا در قسمت قبلی بحثی را شروع کرد در باره قناعت و توکل از یک سو و کار و کوشش از سوی دیگر و این مهم را مورد مطالعه دقیق قرار داد. او این بحث را درلابلای داستان روباه و خر بسیار ماهرانه واستادانه بیان کرد و بآنجا رسیده بود که روباه خر را در نزدیکی نهر آبی پیدا کرد و با او بگفتگو پرداخت و خرمیگفت آنچه خدا بمن داده راضی هستم و هیچوقت بیشتر از آنچه مقسم بمن داده بیشتر نمیخواهم. اگر از خدا چیز بیشتری بخواهم و او هم بدهد حتما یک غمی هم بهمراهش هست. روباه این حرفهای خر را نپسندید و همی باعث شد که بین روباه و خر مناظره ای در بگیرد که در چندین قسمت بطول خواهد انجامید. قبلا توضیح داده شده بود که مولانا در این داستانها دو شخصیّت مختلف را میآفریند و دو نظر مختلف را باینها واگذار میکندو این دو شخصیت با هم مناظره میکنند و در آخر داستان نتیجه گیری میکند و در چند بیت نظر خودش را بیان میکند و خیلی هم از انجام اینکار خوب بر میآید. در طول مناظره خواننده نمیتواند نزد خود قضاوت فی مابین این دو شخصیت را انجام دهد زیرا بمحض اینکه شخص اول حرفهایش را میزند بنظر میرسد که حق با اوست ولی وقتی شخص دوم صحبت میکند خواننده فکر میکند که شخص دوم بر حق است. مطلب دیگری که لازم بیاد آوری میدانم اینکه این چیزهائی که در طی این داستانها گفته میشود و آن سناریوئیکه مینویسد و بدست این شخصیت اجرا کننده میدهد. تمام چیزهائیست که مولانا در تمام عمرش در جلسات مختلف شرکت کرده و در این مناظره ها شرکت کرده و نظریّات مختلف را دریافت کرده و در ذهن خودش بایگانی کرده و جمع کرده و اینطور نیست که همین الان از خودش بسازد, و حالا چکیده تجربیات ومشاهدات خودش را در لابلای داستانها بیان مینماید. بنابر این خیلی ارزنده است.
مولانا مسئله کسب و کار و قناعت و توکل را محور اصلی بحث خودش قرار میدهد و از عهده کار آنچنان بخوبی بر میآید که واقعا شگفتی آور است. با این مقدمه مختصر که یک یادآوری بود حالا بتفسیر اشعار این قسمت می پردازیم: روباه بخر گفته بود که اینجائی که تو هستی جای خوبی نیست و تو با من بیا و من تو را بجای بهتری میبرم ولی خر گفته بود که من در اینجا راضی هستم و حالا روباه جواب خر را میدهد:
2382 گفـت روبـه جُـسـتنِ رزقِ حلال فـــرض بـاشــد از بــرای امـتـثـال
روباه بخر گفت کسب روزی حلال و شرافتمندانه، فرض باشد یعنی واجب باشد از برای امتثال یعنی فرمان برداری از خداوند. روباه گفت که خداوند میگوید بایستی رفت پی کسب و جستن یک روزی حلال و ما باید دستور خدا را اجرا بکنیم یعنی امتثال امر خدا بکنیم. درست است که تو راضی هستی و راضی بودن هم خوب است ولی باید توجه داشته باشی که دنبال رزق و روزی حلال رفتن آنهم خیلی مهم است زیرا امر خداوند است و اگر که تو تمام مدت خواسته باشی که من همین جا راضی هستم ولی زحمت نکشی و دنبال بدست آوردن رزق و روزی نروی! دستور خدا را اجرا نکردی.
2383 عـالمِ اسـباب و چیزی بی سـبـب مـی نـیـایـد , پـس مـهـم بـاشـد طلــب
عالم اسباب یعنی این دنیائی که قانون علت و معلولی در آن وجود دارد. علت و معلولی یعنی سبب ها و وسیله ها، وقتیکه شما میگوئید وسیله همان سبب هست و چیزیکه شما میتوانید ازش استفاده کنید و یکی هم وسیله یک کار است. این دنیا دنیائی نیست که تو بروی و آسوده بنشینی و در یک جا راحت بگذرانی. دنیا دنیای وسیله و اسباب است. باید بروی بدنبال وسیله و اسباب تا زندگیت درست شود. بی سبب یعنی بدون وسیله. بدون وسیله چیزی بدست نمی آید بنا بر این مهم اینست که تو طلب کنی این زندگی را. این طلب کردن یعنی جستن و رفتن و کسب و کار کردن. طلب در عرفان بسیار مهم است و همان طور که میدانید اولین قدم و اولین شهر از عشق است و اول از طلب شروع میشود. تا طلب نباشد چیزی بدست نمی آید و اگر بدست بیاید لذت آور نیست و ارزش ندارد و زود هم از بین میرود. در نظر بیاورید که کسی تشنه نیست و شما گوارا ترین و ذلال ترین آبها را در تمیز ترین لیوانها باو بدهید. او آن آب را بدور میریزد برای اینکه تشنه نیست. اول باید تشنگی را بدست آورد و بعد آن شخص بدنبال آب خواهد رفت. آب وقتی درست است و بجای خودش است که بدنبال تشنگی باشد. زندگی خوب و راحت هم موقعی هست که بدنبال کسب شرافتمندانه باشد. باید در طلب روزی کوشش کرد. نسیب و قصمت بدنبال کوشش و روزی پیش میآید و این یک اصل مهمی است. بعضی ها تصور میکنند که اینکه میگوئیم نسیب و قسمت میرسد یعنی من دستم را روی دستم بگذارم و بگوشه ای بخزم و هیچ کاری هم نکنم هرچه نسیب و قسمت هست پیش میآید. مولانا میخواهد این افکار را در ذهن خواننده اصلاح بکند. میگوید درست است که این نسیب و قسمت هست، ولی بعد از کوشش و تلاش کردن. آن نسیب و قسمت بتو میرسد، حالا کم باشد زیاد باشد هرچه که باشدمطابق میلت باشد یا نباشد تو بپذیری و قبول کنی.
2384 اِبتَغـوُ مِن فـضـلِ الله است امـر تـا نـبـآیـد غصـب کــردن هـمـچو نمر
کلمه بکلمه معنی عربیها را مرور میکنیم. اِبتَغُو یعنی اینکه طلب کنی پس از کوشش. مِن یعنی از.فضل یعنی بخشش. الله است امر یعنی این دستور خداوند است.معنی مصراع اول اینکه امر خداوند اینست که پس از کوشش طلب کنی بخشش خدا را. در مصراع دوم غصب کردن یعنی ربودن. نمر یعنی یک حیوان وحشی درنده مثل پلنگ.در مصراع دوم میگوید برای اینکه تو پلنگ صفت نباشی و لازم نیاید مال دیگران را غصب کنی و خودت باید که کوشش بکنی. فرق تو با یک حیوان وحشی مثل پلنگ اینست که تو باید کوشش بکنی ولی کوشش پلنگی نیست. تو باید کوشش بکنی و بدنبال کوششت بروی و دنبال روزی باشی.
2385 گفت پیغـمبر که بـر رزق ای فتا در فـرو بـسـتـه ست و بـر در قـفـلـهـا
پیغمبر که میگوید منظورش پیغمبر اسلام است. فتا یعنی ای جوان مرد. کلمه جوان در اینجا منظورش اینست که تجربه ندارد. معلوم است که یک جوان تجربه ندارد و نباید به جوانها بر بخورد, عمری نکرده اند که تجربه ای داشته باشند. پیغمبر گفت که ای آدم بی تجربه رزق و روزی درش بسته است و یک قفل محکمی هم به درش زده.
2386 جـنبش و آمد و شُدِ ما و اکتسـاب هـست مـفـتـاحی بر آن قـفـل و حـجـاب
قبلاً گفت رزق و روزی در انباری هست که قفلی بدر آن زده اند و برای باز کردن آن کلیدی باید داشته باشی که درش را باز کنی. این کلید چیست و این کلید کار و کوشش و تلاش است که درِ آن انبار روزی را باز میکند.
2387 بی کلید این در گشادن راه نیست بـی طـلـب نـان سُنـتِ الله نـیـست
کسانیکه تصور میکنند که عرفان و تصوف یعنی اینکه فقط برود و یک گوشه ای بخزد و هیچ کاری نکند و از موقوفات بخورد و اینها نیست و برعکسش هست. سراسر شش دفتر مثنوی میگوید برو کار کن. دراین بیت میگوید بدون این کلید در گشادن راه نیست و امکان ندارد. بدون طلب کردن یعنی بدون اینکه بروی دنبال کار و بدست آوردن کار و رزق و روزی سنت خدا نیست. سنت یعنی آئین و روش و شیوه. شیوه خدا آن نیست که طلب نکنی که بدون دنبال کار رفتن تو روزی را بدست بیاوری. این حرفها را این روباه دارد به خر ساده لوح میگوید و هدفش هم اینست که او را گول بزند ولی همه حرفهای او بجای خودش درست و نصیحت و اندرز است. ولی روباه میخواهد با این حرفها نظر خر را عوض کند و او را ببرد نزد شیر.
جواب گفتن خــر روباه را
2388 گفـت از ضـعفِ توکـل باشد آن ورنـه بـدهَــد نـان کـسیـکه داد جـان
خر گفت ای روباه این چیزهائی که تو میگوئی معلوم میشود که توکلت بخدا خیلی ضعیف است و تو توکل نداری. ورنه یعنی اگر اینطور نباشد روزی بدهد نان کسیکه جان داده. آن کسیکه جان بتو داده , روزی هم بتو میدهد. استدلال خر اینست که روزی که عزیز تر و شریفتر از جان که نیست. این خداوندی که بتو این جان عزیز و شریف را داده معلومه که روزی هم بهت میدهد. روزی در برابر این جانی که بتو داده چیزی نیست. چه تلاش و کوششی؟ همان مثالی که در نظر مردم هست و آنها را باشتباه میاندازد که هرآنکس که دندان دهد نان دهد بکل اینجور نیست. تمام اشکال کار اینست که این معانی و مفاهیمی که گفته شده و نوشته شده در نظر مردم اصلا بطور عوضی جا افتاده شده و مفهومش درست معکوس جا افتاده شده. هر آنکس که دندان دهد نان دهد، این چیزیست که مولانا میخواهد بگوید معنی آن این نیست که هرآنکس که دندان دهد نان دهد. این را در مدرسه ها بما گفته اند و معلم ما یا حوصله نداشته و یا او هم نمیدانسته و برای ما توضیح نداده که ای آقا این دندانیکه داده معنی آن این نیست که تو برو کار نکن و نان بدستت میاد. دندانی که داده باین معنیست که برو کار بکن و زحمت بکش و نان بدست بیاور, حالا برای اینکه بتوانی نان را استفاده کنی، دندان داده که بجوی و تو هضمش کنی و ازش استفاده کنی نه اینکه همین جوری که دندان داده نان هم میدهد. لازم است که هر توکل کننده ای اعتماد به لطف و فضل خدا و تکیه بر عنایت و بخشش خدا بدون کسب و کار نکند. برای اینکه خود خدا گفته است که بدون کسب و کارو کوشش عطای من بتو نمیرسد. مطلب دیگری که باید توجه کرد اینست که در عرفان میگوید وقتیکه کار کردی توجه بکارت نداشته باش و توجه به کار ساز داشته باش. کار ساز آن خداوند است. یعنی وقتیکه وسیله ای داری توجه به وسیله نداشته باش توجه به وسیله ساز داشته باش و اگر اسباب داری توجه به اسبابت نداشته باش و توجه به بکسی داشته باش که این کار و وسیله و اسباب را در اختیار تو گذارده این درست است ولیکن همه اینها بعد از کوشش و کار است. بطور خلاصه اینکه کار را بکن، زحمت را بکش ولی نتیجه کار را بخدا واگذار کن. یعنی بعد از زحماتی که کشیدم هرچه که بمن میرسد قبول دارم و می پذیرم و هیچ گله ای هم ندارم. این حرف اسمش نسیب و قسمت است. جائی دیگر مولانا میگوید:
گر توکل میکنی در کار کن کشت کن پس تکیه بر جبّار کن
میگوید ای کشاورز درست است که میگوئی که آن خداوند جبار (جبار یکی از اسامی خدوند است) بخشنده است و روزی میدهد و رزاق است همه اینها درست ولی برو کشتت را بکن. اول باید کشتت را بکنی و بعد بروی سراغ بخشش خداوند. تو زحمتت را کشیدی و محصولت را هم برداشته ای و خرمن هم کردهای، ممکن است که سائقه از آسمان بیاید و کل خرمنت را بسوزاند این نتیجه کارت از بین میرود.
2389 هـر که جـویـد پـادشاهــی و ظـفـر کـم نـیـایـد لـقمه ایی نـان ای پـسـر
خر دارد به روباه میگوید که توکل کن و با این توکل بایستی بآن چیزیکه میخواهی برسی البته بعد از کار, این توکل باعث نزدیکی تو بخداوند میشود و این نزدیکی تو بخداوند مثل یک سلطنت است برای اینکه خیلی ارزشمند است. کسیکه بتواند با خداوند و مبدأ آفرینش ارتباط ناب خالص پیدا بکند، هیچ ساطنتی بالاتر از این نیست. برای اینکه کسیکه این کار را میکند یک احساس بی نیازی در خودش میکند که مثل آن احساسیست مثل پادشاهان که خودشان را بی نیاز احساس میکنند و بالاتر از آن. خُب مسلّم است که با داشتن چنین احساسی تو دیگر یک لقمه نون که کم نمی آوری.
2390 دام و دد جـمـله هـمه ا کّـالِ رزق نـه پـی کسـب انـد نـه حـمّـالِ رزق
دام به حیوانات اهلی و دَد به حیوانات وحشی گفته میشود. میگوید همه دام و دَد خورنده اند. اکّال یعنی خورنده.این کلمه از اکل است و وقتی تشدید میگذارد یعنی بسیار خورنده رزق. خر دارد به روباه میگوید ببین هیچ کدام اینها در پی کسب نیستند و حمال رزق هم نیستند یعنی این رزق و روزی خودشان را ذخیره نمیکنند. در بین این حیوانات فقط مورچه هست که میرود و رزق و روزی خودش را ذخیره میکند و انسان هم اینکار را میکنند ولی معمولا آفریده های خداوند این کار را نمیکنند. یکی دیگر از حیواناتی که اینکار را میکند موش است. موش هم وقتی یک چیزی را پیدا میکند میرود در لانه خودش و ذخیره میکند. این را میگویند حمال رزق. خر ادامه میدهد و میگوید این حیواناتی که ما نگاه میکنیم هیچ کدام دنبال کسب و کاری نرفته اند و رزقشان هم حمل نکرده اند به خانه هایشان. و اینها همه زنده هستند و دارند روزی خودشان را میخورند و هیچکدام برای نداشتن روزی نمرده اند. بنابر این ای روباه تو که من را تشویق میکنی به تلاش و کار و کوشش حرفت درست نیست.
2391 جـمـله را رزاق روزی مــیــدهـد قـسمت هـریک را بـه پـیـشش مینهد
خداوند روزی دهنده است و همگان را رزق و روزی میدهد و نسیب و قسمت هر کسی را هم میگذارد در جلویش. این بحث در عرفان هست که همه این جامعه مثل یک خانوار هستند. خانوار یک سرپرستی دارد که نان آور خانوار هست که میرود و کار میکند و رزق و روزی را میآورد بخانواده و اهل خانواده میخورند. بنابراین همه این جامعه را یک خانواده میگیریم و سرپرست این خانواده هم خداست. وهیچ سر پرست خانواده از دادن روزی به فرزندانش امتناع نمیکند و لذا خدا روزی رسان است. این کاملا اشتباه است که در ذهن مردم باقی مانده. درست است که همه جامعه یک خانوار هستند و خدا هم سر پرست این خانواده است، یک خانواده را در نظر بیاورید اگر این بچه هایش رشد کرده اند و بعقل رسیده اند و از دانشگاه هم فارق التصیل شده اند و سر کار نرفته اند باز هم پدر نان سر سفره میآورد؟ میگوید از خانه برو بیرون تو داری مفتخواری میکنی. تو میتوانی بروی بیرون و کار بکنی و خودت زندگی تشکیل بدهی. دلیل اینکه بگوئیم ما جزء خانوار هستیم و بنابر این سر پرست ما بما میرساند این قابل قبول نیست.
2392 رزق آید پیشِ هـر که صبرجست رنـج کـوششها ز بی صـبری توست
میگوید هرکس که بعد از کار کردن صبر بکند و شکیبا باشد روزیش میرسد و سرانجام آن چیزیکه میخواهد بدست میآورد. آنها که کار و کوشش میکنند و رنج میبرند، اینهمه گله و شکایت میکنند و وقتی حالشان را بپرسی میگویند من هم دائم دارم کار میکنم و همیشه باید کار کنم و خسته هستم و بهیچ کار دیگر نمیرسم این دیگر نشد. میگوید کار وقتی میکنی خستگی آور است و رنج هم دارد. این رنجی که تحمل کردی صبر بکن و شکایت نکن و آن روزیی که تو رنجش را بردی بدست تو میآید و در مصراع دوم میگوید رنجِ و کوششها ز بی صبری توست. اگر خسته هستی برو و استراحت بکن تا خستگیت بر طرف شود ولی بدان که بدستت میآید. مگر یک کشاورز وقتیکه دان میپاشد فورا خرمنش را دارد؟ خیر او باید صبر کند تا زحمتش به ثمر بیاید. اگر صبر داشته باشی رنگ کوششها از بین میرود. رنگ کوشش ها ز بی صبری توست. مثالی هست که یکی گوسفندی خریده بود و برده بود بخانه و علف هم برایش خریده بود که پروارش بکند (پروار از کلمه پرورش است.) و این گوسفند چاق و چله بشود و بعد گوسفند را بفروشیم و پول زیادی بدست میآید. از این طرف با یک دست باین گوسفند علف میداد و از آنطرف با دست دیگرش میزد زیر دمبه گوسفند ببیند که آیا گوسفندش چاق شده یا نه. این شخص دارد کوشش را میکند ولی صبر ندارد و میخواهد همین الان که باو علف میدهد همین الان هم این گوسفند چاق بشود. باید صبر داشته باشی تا نتیجه بگیری.
جواب گفتنِ روبه خـر را
2393 گفت روبه : آن تـوکـل نـادراست کـم کسـی اندر تـوکل مــا هــر است
نادر است یعنی خیلی کمیاب است. روباه گفت بسیار خوب. ای خر گازر تو میگوئی باید توکل کرد ولی این توکلی که میگوئی خیلی کم یاب است و کمتر یک کسی میتواند این توکل را بکند.مگر کسی باشد که در درجات عالی عرفان باشد و تحصیل کرده باشد آنوقت بتواند توکل بکند ولی در بین مردم عامه و معمولی چنین توکلی که تو میگوئی خیلی کم یاب است. ای خر گازر باید حکم را بر روی یک چیز همگانی کرد نه روی استثنا. مردم معمولی که شامل استثنا نمیشوند.
2394 گـرد نادر گشـتن از نا دانی است هر کسی را کِی رَهِ سـلطـانی اسـت
گرد نادر گشتن یعنی بامید چیزهای نادر و کمیاب بودن و اینجور زندگی کردن، این از نادانیست و اگر خواسته باشی تکیه به چیزهای نادر و کمیاب بکنی و وسیله و پایه زندگیت قرار بدهی معلوم میشود که تو نادانی. در مصراع دوم میگوید درست مثل اینکه کسی در انتظار سلطان شدن باشد و بگوید بـله من سلطان خواهم شد. این خیلی نادر است که کسی سلطان بشود. هرکسی را کی ره سلطانیست. چطور ممکن است که هرکسی امکان پادشاه شدن داشته باشد؟
2395 چـون قـناعت را پیمبر گـنج گفت هـر کسی را کِی رسـد گـنـجِ نـهـفت
اینجا اشاره به پیامبر اسلام است که گفت که قناعت کردن مثل گنج است. روباه دارد سعی میکند حرفهائی را که خر باو گفته بود که من قانع هستم چیز بیشتری هم از خدا نمیخواهم و هر چیزیکه خدا بدهد من هیچ چون وچرا هم نمیکنم را در فکر خر برگرداند چون میخواهد او را گول بزند و باخود برای شیر ببرد. درست است که پیامبر گفته که قناعت مثل گنج است ولی هر کسی که دسترسی به گنج ندارد و نمیتواند گنج پیدا کند. نهفت یعنی مخفی یعنی گنج پنهان. مولانا بارها شاگردان خودش را توصیه میکرده که دریوزگی نکنید. دریوزگی یعنی گدائی. میگوید چیزی را ازکسی نخواسته باشید. هرچه میخواهید باید خودتان تلاش کنید و خودتان بدست بیاورید و بخودتان بدهید. آنکسی که دنبال دریوزگیست از ما نیست. خر بروباه گفته بود که
آنکه او از آسمان باران دهد هم تواند کو ز رحمت نان دهد
آن خداوندیکه از آسمان باران میفرستد میتواند که رحمت آن نان را هم بمن بدهد. این درست است و هیچ شکی در این نداریم ولی آن بارانی که بتو میدهد آن نان نیست. این بارانی که بتو میدهد برای اینست که سبزه ها سبز بشند و روئیده شوند، تو درو کنی ببری بازار بفروشی و با پولش نان بخری. این باران برای تو نان نیست ولی وسیله بدست آوردن نان است.
2396 حـدّ خـود بشـناس و بـر بالا مـَپـر تـا نـیـافـتـی در نـشیـبِ شــورو شــرّ
بالا مپر یعنی بلند پروازی مکن. نشیب یعنی گودی و شور و شر یعنی گرفتاری رنج و بدبختی. روباه ادامه میدهد که ای خر گازر تو داری زیادی بالا میپری بدان که بالاپریدن پائین افتادن هم دارد. حد خودت را بشناس و اینقدر منم منم نکن که قناعت میکنی و راضی هستی و غیرو. اینقدر بلند پروازی مکن و در همان مرحله ای که هستی حد خودت را نگه دار.
کار پاکان را قیاس از خود مگیر تکیه بر جای بزرگان مَنه
پاکان آن انسانهای برتر و انسانهای کامل. آنها را قیاس بخود نگیر. تکیه بر جای بزرگان منه بدون اینکه اسباب بزرگان را آماده کنی تو داری بالا و بلند پروازی بیهوده میکنی و به پائین پرت خواهی شد و میافتی در گودال بد بختی و آنوقت رسوا میشوی. در دفتر اول بحثی دارد بین شیر و نخجیران. نخجیران آن شکار شونده ها هستند در انجا میگوید:
پای داری چون کنی خود را تو لنگ دست داری چون کنی پنهان تو چنگ
همه این حرفها را میزند که خر را گمراه کند و از راه خودش بیرونش کشد و بعد او را نزد شیر ببرد. در این بیت میگوید دستت را چرا پنهان میکنی, آن کسیکه بتو پا داده . بتو دست داده یعنی برو عقب روزی در آوردن و برو عقب یک کار و کار بکن.
خواجه چون دیوی بدست بنده داد بیل روان معلوم شد او را مراد
خواجه یعنی یک ارباب. یک اربابی یک بیل میدهد بدست خدمتکارش و حرفی هم نمیزند. خوب معلوم است که ای کارگر این بیل را ببر و زمین را بیل بزن. بیخودی که خواجه بیل بدست خدمتکار نمیدهد. خداوند هم این دست و. پا را بیخود بتو نداده. هر لحظه هم نمیتواند بتو یاد آوری کند که این دست و پا را برای چی بتو داده ام. خودت باید درک بکنی.
دست همچون بیل اشارتهای اوست آخر اندیشه عـبـارتـهـای تسـت
میگوید برو و بیاندیش و برو فکر کن که چرا اینها را بما داده. او همان خداست. این دستی که بتو داده مثل همان بیلی ست که خواجه بدست خدمتکار خود داده بود برو بیاندیش و برو فکر بکن. چشم را داده گوش را داده ، خرد را داده و وسیله داده همه اینها را داده و ببین چقدر این داده ها هست. وقتی خوب نگاه بکنید شما مافوق میلیاردر هستید. یک چشم شما قیمتش چقدر است؟ بقیه اعضائ بدن چقدر میارزد؟ هر یک سلول بدنتان چقدر قیمت دارد. اینها را روباه میگوید و خر هم دارد می شنود. در نظر بیاورید که این خر ساده دل است ولی هنوز گول نخورده. باز هم این خر جواب میدهد:
جواب گفتن خر روباه را
2397 گفت این معکوس میگوئی بدان شـور و شرّ از طـمع آید سـوی جآن
خر گفت ای روباه تو داری برعکس حرف میزنی. بمن گفتیکه من بالا و پائین می پرم و شور و شر بپا میشود و من توی سرا شیبی و گودال میافتم. این شور و شر از طمع پیدا میشود نه از قناعت که من طرفدارش هستم. مولانا همین طور دارد حرفهای خودش را از زبان خر بیان میکند.
2398 از قناعـت هیچ کس بی جان نشد از حـریصی هـیچ کس سلطان نـشد
کسیکه قناعت میکند هیچوقت نمی میرد و بیجان نمیشود. بر عکس کسی هم که حرص میزند هیچوقت هم سلطان نمیشود. حالا اتفاقا ممکن است که در نظر بیاوریم که این سلطانها حرص داشتند و آمدند و این پادشاهی را گرفتند. تو در این راه نیستی و بتو نمیخورد. همین جوری حرص بزنی سلطان نمیشوی.
2399 نان زخوکان و سگان نبود دریغ کسبِ مردم نیسـت این باران و مـیـغ
نان اینجا رزق و روزیست. خداوند از سگان و خوکان هم مذایقه و دریغ نمیکند. کسب مردم نیست یعنی این کار مردم نیست این باران و میغ، میغ یعنی ابر. خر میگوید خداوند وقتیکه نانش را از سگ و خوک هم دریغ نمیکند از ما انسانها هم دریغ نمیکند و این بارانی که از این ابر میآید نتیجه کار مردم نیست. این ابر را خدا آفریده و باران هم دارد میدهد. این نعمت خداست و همین برای ما بس است. کسب مردم نیست, و این مردم این ابر و باران را درست نکرده اند. خدا درست کرده و رزق و روزی ما را میدهد.
2400 آن چنان که عاشقی بر رزق زار هست عاشق رزق هم بر رزق خوار
این یک اصلی هست در عرفان. اینها را روباه دارد میگوید ولی خُب مولانا بر زبانش گذاشته . برای اینکه نه روباه عقلش میرسد که این حرفها را بزند و نه خر. اینها هنر پیشگانی هستند که در صحنه تأتر آمده اند و طبق سناریو دارد نقش آفرینی میکنند. نویسنده و خوانندگان تماشاچی این صحنه هستیم و میشنویم و کنجکاو میشویم و میخواهیم ببینیم آخر سر کدام یکی میبرد. خر میگوید ای روباه هم چنان که تو عاشق هستی برای رزق بطور خواری و پستی و التماس میکنی که این رزق را میخواهم و زارِ زار عاشق هستی بدان که مخالفش هم هست. روزی هم بر تو عاشق است. یعنی روزی هم بر تو عاشق است بر تو روزی خوار. این درست است در عرفان گفته میشود همانگونه که تو عاشق روزی هستی روزی هم عاشق توست ولی ما باید بدانیم روزی وقتی میآید که کار و کسبمان هم را کرده باشیم. هست عاشق رزق هم بر رزق خوار. رزق خوار ما هستیم. حالا در عرفان گفته میشود که رزق و روزی دو نوع است. یکی روزیی که تو طلب میکنی، کار و کوشش میکنی و این روزی بدستت میایدیکی روزی دیگر هم هست که خود بخود بدستت میاید. این هم جزوی از استثناعات است. بر اینها نمیتوانی که تکیه کنی. میگوئی بله رزق و روزی هم عاشق من است و میاید درِ خانه مرا میزند و میگوید بیا، بیا توی انبار من. بیا سر سفره من بنشین. اینطور نیست و بعد از اینکه کار کردی عشق خودش را نشان میدهد. رزق و روزی عاشق کسی هستش که کار کرده باشد آنوقت بدستش میآید.